نویسنده :
واتوواتو
|
|
معادله
مسأله های ریاضی رو مثل آب خوردن حل می کرد.وقتی مسأله روحل میکرد اصلا سر بلند نمی کرد.استاد ریاضی رو می گم.خیلی جدی و خشن بود.هرگز شوخی نمیکرد.کمتر لبخند می زد.ولی بعضی وقتها کارهای عجیبی می کرد. گرایش عجیبی به سمت چپ داشت.هر وقت وارد کلاس می شد صندلی رواز سمت راست به سمت چپ می برد و اونجا می نشست.اعداد سهم مهمی در حرفهاش داشتند. .یک روزتخته رو کاملا تمیز کرد،گچ رو با نوک انگشتاش برداشت و به تخته کوبید.از سمت چپ تخته سیاه شروع کرد به نوشتن وحل معادله. معادله ای طولانی که تمام تخته رو پر کرد.وقتی دور نتیجه نهایی رو خط کشید، گچ رو پرتاب کرد و روی صندلی نشست. همه مشغول نوشتن بودند.دو سه دقیقه بعد گفت:نوشتید؟همه گفتند: بله. با همان لحن خشک و جدی همیشگی گفت:" خاک برسرتون! حالا پاک کنید.همش غلط بود!"
|
|
شنبه 84/5/1 ساعت 5:3 عصر
|
|
|
|