سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسا کس که بامدادى را دید و به شامگاهش نرسید ، و بسا کس که در آغاز شب بر او رشک بردند و در پایان آن نوحه کنانش گریستند و دریغ خوردند . [نهج البلاغه]

اراجیف نامه
نویسنده :  واتوواتو

در این شهر افسانه های دروغ

تو هم قصه گفتی  قصه ای بی فروغ

مرا مدتی خواب رویا ربود

دریغا

رنگ پایان رویای من

مثال کلاغ قصه های تو بود


یکشنبه 84/5/9 ساعت 6:43 عصر
نویسنده :  واتوواتو
      
  1. در یافتن دوست باید یک چشم را بست و در نگه داشتنش دو چشم را .( نورمن داگلاس)
  2. به دنبال رویای جوانی سرخوردگی جوانی می آید . (بنجامین دیزائیلی)
  3. برای جوان زود است برای پیر، دیر شده است . ( دیوژن )
  4. هیچ زنی نمی تواند پیوسته شوهر قمار بازش را تحمل کند مگر اینکه پیوسته ببرد. (لرد توماس دیوِئر)
  5. ازدواج بخت آزمایی است که مرد ها در آ« آژادی خود را و زنان خوشبختی خود را از دست می دهند .( ویرجینی دریو )
  6. نیمه ی اول عمر ما را والدینمان خراب می کنند، نیمه ی دوم را فرزندانمان . (کلارنس دارو)
  7. خواستگاری مثل مقدمه ی شیرین یک نمایش نامه ی کسالت آور است .( میلیام گانگریو)
  8. وقتی از نردبان ترقی بالا می روی با مردم خوش باش چون در راه بازگشت و سقوط به آنها بر خواهی خورد . ( آدیسن میزنر)
  9. از قدیمی ترین زمان پیران در کله ی جوانان فر کرده اند که آنها عاقلترند و قبل از آنکه جوانان کشف کنند که این سخن لغوی است خودشان پیر شده اند و به نفع خود دیدند که این تزویر و ریا را ادامه دهند .( سامرست موآم)
  10. دموکراسی نامی است که هر وقت به مردم نیاز دارند به آنها می دهند .( روبرت دوفلر)
  11. اسطوره، مذهبی است که دیگر کسی به آن اعتقاد ندارد.( جیمز فیبلمن)
  12. حقیقت برای اینکه جاوید شود باید کلیشه شود .( پل ایدرج)
  13. فقط عیوبی را در دیگران سرزنش می کنیم که در آن نفعی به ما نمی رسد . ( الکساندر دوما )
  14. در مورد خودمان بر پایه ی ایده آلهایمان قضاوت می کنیم و در مورد دیگران بر حسب عملکردشان.( هارولد نیکولسن)
  15.  آنچه که شم زنانه تلقی می شود چیزی جز ساده لوحی مردان نیست .( جرج جین ناسان )
  16. هیچ کس مثل وقتی نمی داند به کجا می رود اینقدر بالا نمی رود. (ناپلئون بنا پارت)
  17. انسان برای منافعش سخت تر می جنگد تا برای حقوقش. (ناپلئون بنا پارت)
  18. ناخوشایند ترین چیزی که دشمن در روی تو می گوید به گرد چیزی که نزدیک ترین دوستت در پشت سر تو می گوید نمی رسد .( آلفرد دوموسه)
  19. ادب، هنر مطمئن کردن دیگران است از اینکه بیشتر از تو می دانند .(ریموند موریتمر)
  20. همیشه یک راه درست وجود دارد و یک راه غلط؛ اما راه غلط منطقی تر به نظر می رسد . (جرج مور)
  21. بیشتر ابراز محبت ها عادات یا وظایفی است که جرات دست برداشتن از آنها را نداریم . (هانری دومنتر لان)
  22. به هیچ چیز به اندازه ی چیزی که اصلا نمی دانیم اعتقاد راسخ نداریم .(میشل دومنتاین )
  23.  وقتی می خواهی تحسین و تمجید صید کنی، تنها طعمه ی مطمئن فروتنی است .(لرد چستر فیلد)
  24. اگر می توانی از مردمان عاقلتر باش؛اما به آنها مگو چنینی . (لرد چستر فیلد)
  25. آنهایی که روشن می نویسند خواننده دارند، آنهایی که پیچیده مفسر .(آلبر کامو)
  26. نقش کارشناس این نیست که کمتر از دیگران اشتباه کند؛ بلکه به دلایل پیچیده تری اشتباه کند .(دیوید باتلر)
  27. زندگی روزمره ی ما سریال بدیست که ما فریفته ی آن شده ایم .(میشل بوتر)
  28. متخصص کسی است که تمام اشتباهاتی را که در یک رشته ی محدود می توان کرد را مرتکب شده است .(نایلز بوهر)
  29. مردم هیچ وقت به اندازه پس از شکار دوران جنگ و قبل از انتخابات دروغ نمی گویند. (بیسمارک)
  30. معنی زندگی این است که زندگی پایان یافتنی است .(فرانتس کافکا)
  31. ازدواج همیشه مستلزم عمیق ترین درک هنر ریاکاری بین دو انسان است .(ویکی بام )
  32. تنها کاری که علم و اطلاعات می کند این است که موجب می شود با مرگی دردناک تر از حیواناتی که هیچ چیز نمی دانند بمیریم. ( موریس مترلینگ)
  33. همه می خواهیم به سخاوت مشهور شویم و همه می خواهیم این شهرت را ارزان بدست آوریم .( میگنون مک لافلین)

جمعه 84/5/7 ساعت 10:43 صبح
نویسنده :  واتوواتو

 

                                

تا میتونی پیشم بمون        من یه مریض نا خوشم 

غمت  نشسته تو دلم         پیشم بمونی خوب میشم 

تا می تونی بهم بگو            که  بخش  دیگه  منی

بهم بگو با رفتنت             غرورمو   نمی شکنی 

منکه  خیالی  ندارم            جز تو ومهربونیهات  

دلم پر از نیازته             اونم بخوای میشه فدات  

تا می تونی پیشم بمون   غم با تو گوشه گیر میشه  

باور زشت بیکسی            توحسرتت اسیر میشه 

تامیتونی بهم  بگو           تواوج شوق وخواهشم  

نباشی گر میگیرتم             پیشم بمونی خوب میشم

 

                  

 


چهارشنبه 84/5/5 ساعت 4:35 عصر
نویسنده :  واتوواتو

           دروغگو

        

دروغگوی کوچیک من    همه چیزو به هم زدی    

  تیشه آخری رو تو          رو بد جای دلم زدی

برات یه قصرساخته بودم   ازآرزوهای قشنگ  

 حیف بود ش که بشکنی      شیشه ا ونوتوبا سنگ

 جام چشای عاشقم            همیشه لبریزغمه  

 میخونه ها واسه دلم          خیلی کمه خیلی کمه

قصه ما  به سر رسید       اینو تو چشمات میخونم 

آخر خوب قصه ها            همش دروغه می دونم

حالا میذارم و میرم            توی یه روز پاییزی   

 یادم باشه جبران کنم           دروغاتو من یه روزی

گولم زدی اما بدون              تو شهر دیو نابلد  

گرگه یه روز می خوردت     دروغگوی کوچیک بد

 

شعر از: واتو واتو پرنده تنهای اعجاب انگیز

 


چهارشنبه 84/5/5 ساعت 3:7 عصر
نویسنده :  واتوواتو

حوصله هم چیز عجیبیه!گاهی وقتها سر می ره ،گاهی وقتها کم میاری!  امروز که حوصلم از همه چیز های تکراری حسابی سر رفته بود با خودم فکر کردم  که چرا بعضی چیزها ی حرص در بیار کم کم طبیعی میشن؟ فکر کردم مردهایی که میگن زنها زیاد حرف می زنند هیچ فکر کردن چرا؟هیچ تا حالا بهد از ظهرهای طولانی وخسته کننده تابستونو تو خونه گذروندن؟هیچ تا حالا شده به هر طرف میرن به دیوار بخورند؟هیچ شده تا حالا آرزوی یه مسافرت با دوستان روی دلشون مونده باشه؟ تا حالا شده وقتی حوصله کتاب خوندن ندارن برای سر گرم کردن خودشون مجبور شن  یه کتاب لوس و بی مزه رو بخونند؟ تا حالا شده وقتی هوای دویدن وبپر بپر کردن دارن جایی رو برای بازی کردن نداشته باشن؟ تا حالا شده ساعتها  جلوی تلویزیون  به امید یه برنامه خوب کانال عوض کنند؟ نه خدایی تا حالا شده  حرفی برای گفتن نداشته باشن ولی برای اینکه دلشون وا بشه  برای صدمین بار راجع به یه موضوع حرف بزنن؟ مگه آدمهای یه خونه  چقدر حرف دارن از صبح تا شب به هم بزنن؟چقدر میشه آهنگای ابی رو زیرو رو کرد یا با آهنگای 6 و 8 رقصید؟!چقدر میشه فایلهای کامپیوتر رو الکی وا کنی و ببندی؟ گیرم که یه روز در میون هم بری کلاس نقاشی یا بدنسازی یا چه می دونم زبان که اونم تازه واسه دلخوشی نیست بلکه برای پر کردن اوقات فراغته. اوقات فراغت که چه عر ض کنم ؟!!تنهایی زنها و دخترهای مارو چی یا کی پر میکنه؟کاش مردا که اینقدر خوبند راجع به بعضی چیزهای طبیعی که در باره زنها ساختن یه خورده منصفانه تر فکر می کردن! زنها اگه این بعد از ظهرهای کسل کننده رو هم دور هم جمع نشن و حرف نزنن پس چی کار کنند؟برن سر کوچه واستن؟!!! به نظرتون چطوره دخترهامون هم بعد از ظهرها با (ببخشید ها)دوست پسراشون برن پارکی ، کافی شاپی،

سرزمین عجایبی!!!! یا چه میدونم یه جا که حوصلشون نه کم بیاد نه زیاد!!ها ؟؟! نظرتون چیه؟


سه شنبه 84/5/4 ساعت 1:35 عصر
نویسنده :  واتوواتو
سلام منم اومدم

دلم برای نوشتن اراجیف تنگ تنگ شده بودم.
نمیدونی چه حالی داره یه ریز مزخرف گفتن اونم اگه کسی بهت گیر نده . به قول میترا (خودم) همیشه شروع کردن یه نوشته از نوشتن اون سختتره امروزاول مرداد83 میباشد ساعت 12 ظهره .هوا بس نا جوانمردانه گرم است و من از ترس تو دارم اینها رو مینویسم راستی چرا انقدر غمگین شروع کردی آدم اینجا هم از دست تو آرامش نداره.راستی نهار دلمه داریم دلت بسوزه.پریروز تولد یکی ازدوستهام بود بگذار بهش تبریک بگم َشاید یه کم فضا عوض بشه.تولدت مبارک عزیزم ........ (گیر نده خودیه)
فعلأبای ....
روژان
دوشنبه 84/5/3 ساعت 6:42 عصر
نویسنده :  واتوواتو
                  

من ترا و چای داغ را دوست دارم

ولی می دانی فرق تو و چای داغ در چیست؟

چای داغ زبانم را می سوزاند

اما تو

 دلم را...


شنبه 84/5/1 ساعت 5:20 عصر
نویسنده :  واتوواتو

معادله

مسأله های ریاضی رو مثل آب خوردن حل می کرد.وقتی مسأله روحل میکرد اصلا سر بلند نمی کرد.استاد ریاضی رو می گم.خیلی جدی و خشن بود.هرگز شوخی نمیکرد.کمتر لبخند می زد.ولی بعضی وقتها کارهای عجیبی می کرد. گرایش عجیبی به سمت چپ داشت.هر وقت وارد کلاس می شد صندلی رواز سمت راست به سمت چپ می برد و اونجا می نشست.اعداد سهم مهمی در حرفهاش داشتند. .یک روزتخته رو کاملا تمیز کرد،گچ رو با نوک انگشتاش برداشت و به تخته کوبید.از سمت چپ تخته سیاه شروع کرد به نوشتن وحل معادله. معادله ای طولانی که تمام تخته رو پر کرد.وقتی دور نتیجه نهایی رو خط کشید، گچ رو پرتاب کرد و روی صندلی نشست. همه مشغول نوشتن بودند.دو سه دقیقه بعد گفت:نوشتید؟همه گفتند: بله. با همان لحن خشک و جدی همیشگی گفت:" خاک برسرتون! حالا پاک کنید.همش غلط بود!"


شنبه 84/5/1 ساعت 5:3 عصر
نویسنده :  واتوواتو
راجع به نوشته ی قبل من خودم می دونم که میدون ولی عصر خیابون شریعتی نداره ولی دلم می خواد این طوری باشه همینه که هست ا
پنج شنبه 84/4/30 ساعت 7:54 عصر
نویسنده :  واتوواتو

روزها می آن ومیرن و من هنوز احساس میکنم که کسی در باد منو صدا نمی زنه !هنوز نمی تونم بگم چه کسی بود صدا زد ...؟

به خیلی چیزها و خیلی آدمها فکر میکنم .دلتنگی ها دوباره هجوم آوردن.دلم برای دریا تنگ شده .برای راه رفتن تو ساحلش . برای اینکه هی رو ماسه ها شعر بنویسم و  موجها هی پاکش کنند . دلم لک زده واسه اینکه کنار دریا باشم و بارون بباره واگه بعضی ها!! نخند ن موهام خیس خیس بشه. "دوباره در سرم فکر سفر دارم ،هوای رفتن و رفتن به سر دارم"دل رفتن دارم ولی پای رفتن؟ دلم برای شیراز هم تنگ شده ،برای شیراز خوشگل،برای حافظیه، برای حسام هم دلم تنگ شده . یادش بخیر!عصا خریده بود ملت مونده بودن سر کار!!!جریان اون فیلهای سیاه و قرمز و زرد و نمی دونم چی رو یادم نیست این دفعه ازش می پرسم براتون مینویسم .

آه!حیف که از بعضی دلخوشی ها خیلی دورم. به خیلی کارها فکر میکنم .مثلا فکر میکنم برم خیابون شریعتی  رو از ولیعصر به طرف تجریش  پیاده برم یا برم گل یخ بستنی بخورم  یا برم مترو سوار شم زل بزنم به آدمها !!!! ( دلم میخواد مگه چیه!!!)

روزها خیلی تکراری شدن ،تکراری وبلند ... بلند و تکراری ...تکراری و بلند ...بلندو...درست مثل تنهایی های بلند و تکراری من!از دلتنگی های خودم غصم میگیره از این دل واپسی های بی پایان و از تنهایی های طولانی حرصم در میاد. میخوام بزنم دهنشونو.....


چهارشنبه 84/4/29 ساعت 6:38 عصر
   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
استاد محترم
[عناوین آرشیوشده]
فهرست
13558 :کل بازدیدها
31 :بازدید امروز
0 :بازدید دیروز
درباره خودم
اراجیف نامه
حضور و غیاب
لوگوی خودم
اراجیف نامه
لوگوی دوستان
لینک دوستان
تشریف بیار تو
همه چیز راجع به کامپیوتر
" H O R I Z O N "
Iranian Music
تشریف بیار تو
اشتراک
 
آرشیو
پاییز 1384
تابستان 1384
طراح قالب